امنیت بزرگترین بنای خشتی جهان توسط  پیرمردان با تجربه تامین می شود که مهمترین سلاحشان چوب دستی است.


به گزارش صنعت تبریز ، بازار بزرگ و تو در توی تبریز نه تنها بر گردشگران بلکه برای بسیاری از شهروندان تبریزی هم هنوز ناشناخته مانده ، بازاری با صدها دالان و راسته که به همدیگر راه دارند و بی شباهت به دالان های اسرارآمیز  داستانهای قدیمی هم نیستند، کافی است به این راسته ها ناآشنا باشی تا یکی دو ساعتی سرگردان بمانی و آخر سر هم بفهمی دور خودت می چرخی ، این بازار شبها به مراتب خوفناک تر است و جالب اینکه هیچ محدودیت ورود و خروجی در روز یا شب  به این بازار بزرگ وجود ندارد و در هیچ کدام از ورودی های بازار دری مشاهده نمی شود  وفقط تیمچه ها هستند که با درهای بزرگی محافظت می شود در چنین شرایطی اولین موضوعی که ذهن را درگیر می کند نحوه تامین امنیت بازاری است که یک کیلومتر مربع وسعت دارد.از صدها سال قبل نگهبانی بازار به دست سرایدارانی بود که به «اودا باشی » مشهور هستند.

نگهبانانی پا به سن گذاشته

اغلب نگهبانان بازار را افراد پا به سن گذاشته ای تشکیل می دهند که در نگاه اول پیر و فرتوت به نظر می آیند اما در عمل کارایی بالایی دارند و صاحب صدها تجربه در برخورد با اراذل و اوباش و دزدها هستند این افراد اغلب در جوانی به شغل باربری در بازار مشغول بوده اند و همه جای این بنای یک کیلومتر مربعی را می شناسند و اکنون که توان باربری ندارند با یک چوب دستی به نگهبانی مشغول هستند اما به گفته رحیم مایانی سرایدار بازار دله زن از چند سال قبل با همکاری نیروی انتظامی  به سوت و برخی تجهیزات نگهبانی هم مجهز شده اند اما قوت قلب این سرایداران همان چوب دستی هایی است که اغلب از چوب گردو هستند و دهها سال است مونس شبهای تنهایی این سرایداران است.

رحیم از تجربه هایش در دستگیری دزدان می گوید و به روزنه هایی که در صدها گنبد بازار وجود دارد اشاره کرده و یادآور میشود: شاید در نگاه اول عبور از این روزنه سخت باشد اما برخی سارقان از این روزنه ها برای ورود و خروج به تیمچه ها استفاده می کنند که فقط نگهبانان با تجربه نحوه جلوگیری از این ورود و خروج ها را می دانند و بارها اتفاق افتاده که در کشف معماهای سرقت از بازار این سرایداران بوده اند که سر نخ ها را به ماموران اگاهی داده اند.

وی از روزهای خوش و ناخوش سرایداری در بازار می گوید و متاسف است از  اینکه  این روزها هیت امنای تیمچه ها و سراهای بازار به فکر جایگزینی این افراد سالخورده با تجهیزاتی مانند دوربین هستند و با بغض می گوید: مگر دوربین می تواند جای چشمهای تیز سرایدارها را بگیرد و آیا این دوربینها می تواند جای  قدم زدن نصف شبانه در بازار و کنترل یکی یکی مغازه های بسته را بگیرد، ماتمام قفلهای مغازه ها را چک می کنیم تا قفلی باز نمانده باشد و با ضربه زدن به کرکره فلزی حجره های بازار ضمن اعلام حضور حتی از جاخوش کردن گربه ها و موش ها در حجره ها هم جلوگیری می کنیم و این جانوران را فراری می دهیم.

موسی سفیدان از نگهبانان بازار بزرگ صفی واز اهالی روستای سفیدان تبریز است که با گلایه از نبود بیمه و حقوق کافی خود می گوید: روزها به پادویی در بازار مشغول هستم و تا آخر شب زمانی که مغازه ای باز باشد در بازار هستم و پس از کنترل کردن تمامی مغازه های این راسته به خانه ام باز می گردم و استراحت می کنم.در سالهای قبل که حجره های خالی در پستوهای تیمچه ها وجود داشت  در یکی از این پستوها می خوابیدم اما اکنون با بالا رفتن ارزش منطقه ای در بازار این پستوها به دفاتر تجاری مبدل شده و به فروش یا اجاره واگذار شده اند.

وی به حقوق ناچیز خودش هم اشاره می کند که هر ماه به دو میلیون تومان می رسد و اگر خوش شانس باشد تا دو میلیون و پانصد هم می تواند درآمد داشته باشد. معمولا از هر مغازه ۳۰ تا۵۰ هزار تومان حق نگهبانی می گیرد و به ازای هر بار کوچک یا چکی که بین حجره ها جابجا می کند ۵ تا ۱۰ هزار تومان پول چای می گیرد که البته میزان درآمد وی بی تناسب با رونق بازار هم نیست و اگر بازار جنب و جوش خوبی داشته باشد و دخل بازاریان پر باشد نگهبان و سرایداران هم بی نصیب نیستند.

هاشم نجفی از نگهبانان قدیمی بازار صادقیه است که علم گردانی و شرکت در برنامه شبیه خوانی و تعزیه گردانی را شیرنترین خاطره خود از حضور در بازار می داند که هر سال برای وی تکرار می شود و ادامه می دهد: شاید ۲۰ سال است که  دراین مراسم ها شرکت می کنم و هرچند دستمزد ناچیزی از سوی هیت امنا دریافت می کنم اما جزو کادر ثابت این برنامه ها هستم که معنویت خاصی هم دارد.

وی تاکید می کند: خیلی ها از جمله بچه ها و نوه هایم از ادامه این کار ناراضی هستند و حتی اینکار را نوعی ذلت می دانند اما واقعیت این است که داشتن رابطه کاری با تجار خوشنام و اصیل بازار رابه حضور در شرایط نامناسب خارج از بازار ترجیح می دهم ، فرهنگی که در این بازار حاکم است هیچ شباهتی به بازاری که چندمتر آنطرفتر می بینید ندارد و حتی بازاریان قدیمی به جوانان  یا کارگرانی که تازه به بازار سرپوشیده تبریز آمده اند با شوخی می گوید«اوست اورتلی بازارا خوش گلمیسن»(به بازار سرپوشیده خوش آمدی )

به دنبال فردی با نشاط تر در میان نگهبانان بازار هستم که با کمی پر و جو به «بالا اصغر» (اصغر کوچیکه) در سرای امیر می رسم مردی با قامت کوچک و چوب دستی بزرگ که در همان نگاه اول بی تناسبی بین چوب و قامتش خنده بر لب می آورد .وی که به این نگاه ها و لبخندها عادت کرده و از سر به سر گذاشتن بازاریان هم دل چندان خوشی ندارد در همان سلام و علیک اول می گوید : چه شده هوس چوب دستی کرده ای ؟ و شروع تهدید آمیز مقدمه ای بر دو سه سوال کوتاه می شود. اصغر که به گفته بازاریان صلابت خاصی در باز و بسته نگه داشتن در تیمچه ها در ایام تعطیل یا ساعات آغازین و پایانی بازار دارد می گوید: در حفاظت از بازار با کسی شوخی ندارم حتی با خود بازاریان و در تیمچه در روزهای تعطیل بسته است و کسی حق ورود و خروج ندارد مگر در مواقع استثنایی که آنهم باید با زدن در و صدا کردن نگهبان به اسم خودش باشد و صدای فرد را هم تشخیص دهم.

وی ادامه می دهد: هرچند ساعت خاصی برای باز و بسته کردن درب تیمچه ها نیست اما معمولا تا ساعت ۹ صبح درب باز نمی شود و عصرها هم همزمان با غروب آفتاب در باز و بسته می شود و به شوخی می گوید: متخلفین با چوب دستی اصغر طرف هستند.

وی به خاطرات شیرین خود از بازار هم اشاره می کند و ادامه می دهد: دختر مورد علاقه ام را ۳۵ سال پیش در همین بازار پیدا کرده ام   که همراه با مادرش درحال خرید از بازار پارچه بود و با واسطه قرار دادن صاحب حجره ای که از آنجا خرید نسیه می کردند به او رسیدم و اکنون صاحب سه فرزند هستم.

صحبتهایم با نگهبانها تا پاسی از شب به طول کشیده و اکثر حجره ها بسته شده اند و اکنون زمان کنترل قفل مغازه ها و شروع نگهبانی از بازار است از سمت بازار مطهری و سرای دو دری که سال پیش طعمه حریق شد از بازار خارج میشوم ، سکوت شبانه بازار  ابهت و البته ترس خاصی دارد که تجربه اش چندان خالی از لطف نیست ولی نگهبانی در چنین مکانی که سایه ها به راحتی امکان مخفی شدن را دارند دل و جرات خاصی را می طلبد که شاید تنها از عهده مردان باتجربه و شجاع بازار تبریز بر بیاید.